بعد از مدت ها

سلام  

برگشتم  

ولی زود می رم  

چه خبرا؟خوبین؟ 

وای بازی دیروز رو دیدین؟ 

منو خواهرم در طول بازی در حال دعوا کردن بودیم چون خواهرم استقلالی بود وبنده پرسپولیسی 

می دونستم استقلال می بره چون دروازبان عالی داشت ولی پرسپولیس معمارزاده رو تو دروازه داشت کاش حقیقی تو دروازه بود  

جالبه بهعد از بازی ۱۳۵ نفر برام پیام تسلیت فرستادن 

خب دیگه بحث فوتبال بسه 

دوستان قراره گروه اموزشی فرصت برابر در طول سال تحصیلی بیان رشت و همایش رایگان بر گزار کنن کلی مشاور درسی وروحی روانی دارن که به تک تک سوالاتتون پاسخ میدن 

اگه دوست دارین تو همایش رایگان شرکت کنین  

به شماره ۱۰۰۰۷۳۱۶ این موارد رو پیامک کنید(گذاشتن کاما الزامی است)نام ونام خانوادگی کاما مقطع کاما-رشته کاما-شهر 

بعد از ارسال پیامک خودش میگه دیگه چیکار کنید 

ساغر جون جریان اون دوستم هم از اول تا اخر تو این وب می نویسم 

به خودش هم گفتم اگه بخوای تکرار کنی می نویسم که واقعا می نویسم 

وای دیروز امتحان قلم چی دادم خیلی خوب دادم فک کنم رتبه خوبی بیارم 

نتیجه زبانم هم گرفتم برگمو شدم ۸۵!!!!!!!بعد کلاسی هم ۸۵ که کلا شدم ۸۵ 

دیگه نمی دونم چی بگم  

فعلا بای مواظب خودتون باشین  

اپ بعدیم معلوم نیست کی هست !!!!!

سلام وای چه قدر دلم واسه این وب تنگ شده بود  

ببخشید سرم خیلی شلوغه درگیر یه ماجرایی هستم بعدا براتون تعریف میکنم  

این ازمون های قلم چی هم که وقتمو گرفته  

ولی به زودی زود با کلی اپ بر میگردم  

فعلا بای مواظب خودتون باشین

نانو

سلام  

هیچکس توی این مدت نیومد یه سر به وب بزنه؟عجب نامردایی هستین 

دیروز المپیاد نانو دادم سوالات ازپارسال سخت تر بود 49 تا سوال بود 

نمره منفی هم داشت ولی من همه رو جواب دادم فعلا 2تا غلطم در اومد  

وای خدا  

خیلی میترسم بچه ها تو رو خدا واسم دعا کنید حداقل مرحله اول مقام بیارم 

جالبه از سمپاد فقط من شرکت کردم از رشت هم منو دوستمو ودختر خالش بقیه بچه ها دانش اموزان چابکسر بودن مال همون مدرسه که توش امتحان دادیم از پسرا هم در استان گیلان فقط یه نفر شرکت کرد که اونم چابکسری بود 

تا یه هفته اپ نمیکنم اخه درسامو نخوندم فقط فکرم نانو بود الان باید درسامو بخونم  

ولی میام گاه گاهی جواب کامنتا رو میدم 

واسم دعا کنین  

بای

شعر سال 86

این شعر در روز ۴ شنبه - ماه بهمن - سال ۸۶ توسط همه ی بچه های گل دوم" ب" سروده شده بود یادتونه بچه ها؟ ماریای نماینده خاش لوله ی یه دنده هاله یه کم کم داره یه تخته رو کم داره کردلیا درازه کیانا مثل غازه شقایق وروجک داره یه کم خروسک بهار بی قواره ببین چقدر با حاله صنم که مخ نداره کرده مارو آواره آیدای مردم آزار هی میده ما رو آزار شمشیر باز کلاسه دلارام گلاسه هانیه شاه ابرو یه کمی چاغ و پررو پریسای دیوانه رفته پی بهانه سحر که مثل خوکه یه کمی کله پوکه ساغر جون غرغرو کرده مارو بی آبرو سایه داره آفتابه هنوز تو دست به آبه طیبه مثل ماسته راه میره آسته آسته محدثه که لاله(جان خودش) همش تو فکر فاله پرستو همش می خنده زر زنه و یه دنده حورا یه کمی لوسه هی ماریارو می بوسه نغمه ی کله مرغی یه خرده تخم مرغی نگین که سیمز بازه عشق شرکت گازه افسانه جون که ترکه یه آدم بزرگه فاضلی اسم نداره خودش خبر نداره پریای کاپشن آبی هی میخوره گلابی فاطمه عشق سوسن نخ میکنه تو سوزن

یادش بخیر روز آخر مدرسه مطربی من و ساغر رقص و جیغ و سوت و فریاد بچه های مدرسه شلوغی حیاط فضا متشنج است صداهای ناهنجاری به گوش میرسد عده ای باله میرن بعضی ها هم برک قر ها در کمر خشک شده گوشی ها روشن و دهن ها باز برای فریاد روز آخر مدرسه در فرزانگان چه میگذرد؟؟؟ معاون خواب است مدیر بی تاب است دوربین داغان است و همچنان ادامه دارد و در این هنگام یکی هست .... تو قلبم.... اِ ! نه نه! یکی هست... که در میزنه : aoooooooo bookooshtid amara,,, tamama koonid de! و دوباره همگی با هم دست دست دست! بیا وسط! آخرین زنگ از آخرین روز از آخرین سال دوم ما و دوستان، سوم و اول بقیه ! همه متفرق میشن اتفاقات بدی داره میفته خبرهای بدی به گوش میرسه چی؟ پلیس؟ 110؟ کی؟ ما؟ در اینجاست که همه کیفشونو میزارن پشت کولشونو جیم میشن! اینجاس که شاعر میگه : همسایه مون با اینکه طرفداره، مرتیکه میگه به پلیس خبر داده! ولی مث اینکه واقعا این همسایه به پلیس خبر داده بود صدای آژیرشم راستکی بود! کلا لو رفته بودیم اینطوریشو ندیده بودیم که تو پارتی روزانه پلیس بفرستن هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی روزگار ! سال دوم خیلی زود تموم شد انگار همین دیروز بود که وارد سمپاد شده بودیم وهمدیگر رو نمیشناختیم ولی بعد از دوسال تو سوم راهنمایی متحد ترین دانش اموزان مدرسه شناخته شدیم چقد ر زود داره سال میگذره اسال دیگه پیش دانشگاهی بعدشم کنکور وجدایی ولی نه. جدایی نه چون ما همیشه باهمیم مگه نه؟شماره های همدیگرو داریم که تازه غیر از اون ای دی همو که داریم باهم قرار میزاریم میریم بیرون مگه نه؟ من خیلی همتون رو دوست دارم هیچوقت فراموشتون نمیکنم از الان تو فکر اسال دیگم شاید اصلا واقعیت داشت وتو سال 2012 مردیم!!البته خدا نکنه چون من کلی ارزو دارم که می خوام بهشون برسم! یادش بخیر روز سمپاد خانوم بابا میری مدیر مدرسه سر صف چه حرفایی بهمون زدن! بسم الله الرحمن الرحیم من متاسف هستم برای شما و خانواده هاتون روز سمپادو تبریک میگم به اون دسته از دانش آموزانی که دهنشونو بستن نه به اونایی که لیاقت گوش دادن به مقاله دوستشونو نداشتن! شما شخصیت و شعور خانوادگی خودتونو بردین زیر سوال! فکر میکنید تو دانشگاه هم همین کارارو میتونید بکنید؟ شما اصلا "درخور شایسته" این روز نیستید.... اینجارو با مدرسه اشتباه گرفتید؟ ( ((((((((((((= ) لازم به تعریفه! این متون (جمع متن ) مربوط میشه به چکیده ای از فرمایشات مدیر مطهره مدرسه مون.... کلا فحش خورمون ملس شده آخه این چه وضعشه؟ ما بچه های به این خوبی! مگه نه؟ نمی دونم چرا امروز اینطوری حرف میزنم یاد گذشته ها افتادم بکس یادتونه شعار سمپادی میمیرد ذلت نمی پذیرد؟ الان شاید خیلیاتون که خواننده این وب هستین بگین جریانه شعار سمپادی میمیرد ذلت نمی پذیرد چیه؟ وقتی سال دوم بودیم برا اردو امادگی دفاعی رفتیم مدرسه شاهد ما بعد از نشستن توی دو تا کلاس رفتیم پایین صف موندیم . از همونجا بود که مدیر و معاون و دبیر و کم مونده بود سرایدار بیاد که نیومد خلاصه همه موندن هرچی تو دهنشون بود بهمون گفتن انگار حرفارو از قبل چیده بودن! چنان عقده ای از این تیزهوشانیا دارن که خفه شون کرده! در همین زمان بود که همه بچه ها با هم داد زدیم: سمپادی میمیرد، ذلت نمیپذیرد! چیز جالبش اینجاس که بچه های مدرسه میگفتن مدیرمون هر روز دمپایی پلاستیکی قرمز میپوشه ، شما که اومدین یه کفش نو پوشید! یعنی داغون تا این حد بله! اینم از داستان یه مشت فرزانگانی رشتی با (بقیش به شما مربوط نیس ) برای اولین بار تو زندگیم حرف کم آوردم . . . دروغ گفتم کی؟ من؟ حرف کم بیارم؟ یه چیز دیگه هس که باید بگم! بچه ها خیییییییییییییییییییییییلی نامرد شدین... نه فقط یکی دوتاتون... همگی. حتی خودم دیگه اون بچه های نفهم دوم راهنمایی نیستیم که با صد دفعه تذکر معاون و تعهد کتبی و شفاعی و هزار تا دنگ و فنگ دیگه بازم کنار هم باشیم و کار خودمونو بکنیم. یا اینکه 75نفری با همه اختلاف عقیده هامون بازم باهم مدارا کنیم و دوست باشیم. چه میدونم، چی بگم! یا مشغله زیاد شده، یا فشار درسه، یا اینکه همه اون روزا کشک بوده خب هرکی یه زندگی داره دیگه سرتونو درد نمیارم من دیگه برم

راستی بچه ها هفته پیش فیس بوک 3 ساعت از فیلتر در اومده بود ولی دوباره فیلتر شد از نوع قویش که با هر فیلتر شکنی هم باز نمیشه!

........!!!!!!

شما ها کجایید مگه قرار نبود بیاین؟ 

نه اخه چرا باید معلم ریاضیمون خانم جعفری باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

میریم دفتر میگیم اقای روشن رو چرا واسمون نمیارین؟میگن بودجه نداریم

بعد کف مدرسمونو پارکت کردن ( البته حیاط نه )! اونم بدون بودجه

اومدم!!!!!!!

بکس بعضی از این مطالب براتون اشنا نیس؟یکم فک کنید!

حدیث المپیاد داره دیگه اپ نمیکنه مهرانم که از مدرسه رفته ارمیتیم سرش شلوغه اپ نمیکنه کسی اپ نمیکرد

با بچه ها تصمیم گرفتیم که بعضی از مطالب اون وبمون یعنی فرزانگان رشت رو بیاریم اینجا بنویسیم اقراد بیشتری می خونن

شما ها خیلی خوندین فقط الکی نظر گذاشتین منتظر بودم یکی بهم بگه ولی هیچکس نگفت

خب یه چیزم هستا ما که خودمون می دونستیم فقط غریبه ها نمی دونستن!

ضایع شدم الان دارم اهنگ گوش میدم نمی دونم چی می نویسم به بزرگی خودتون ببخشید

پا برهنه...

این خاطره تقریبا تازست،بر میگرده به یکشنبه هفته اول اردیبهشت 1390(گفتم تازه اخه انگار همین دیروز بود!)... 

جریان از اینجا شروع شد که ما تو سالن ورزشی چند منظوره مدرسه نشسته بودیم و منتظر دبیر ورزشمون،خانم اصغریان بودیم که پیغام رسید که ایشون نمیان.ما هم گفتیم خب،حالا که دور همیم یه بازی بکنیم.بعد چند لحظه  تفکر ژرف به این نتیجه رسیدیم که بطری بازی(یا همون شجاعت وصداقت)بازی خوبیه.

تو همین بازی چه بلا ها که سر هم نیاوردیم...مثلا یه بار یکیو مجبور کردیم که 30 دور،دور باشگاهو بدوه یا رو هم دیگه آب معدنی خالی کردیم یا رو صر و صورت همدیگه کیک و خامه مالیدیم و اگه طرف به جای شجاعت،صداقتو انتخاب میکرد،با سوالامون تا فیها خالدون هفت جد و آبادشو بیرون میکشیدیم...

در اواسط بازی،یه دست افتاد به مهرانه و دوستمون زهرا،وقتی زهرا گفت شجاعت مهرانه گفت باید پا برهنه تا سرویستون بری که زهرا زیر بار نرفت.دست بر قضا دست بعدم افتاد یه این دو نفر و اینبار زهرا مهرانرو وادار کرد که پا برهنه تا سرویس بره...مهرانه هم جنتل زن بازی در آوردو قبول کردو ما هم کفشاشو ازش گرفتیم...

مهرانهرو پا برهنه تا حیاط کشوندیم که یکی از هم کلاسیای واقعا احمقمون به نام آرزو کفش مهرانرو برد و قایم کرد...

یه تعقیب و گریزی راه افتاد که بیا و ببین...مهرانه با پای برهنه دنبال کفششو آرزو میدوید...

خلاصه اینکه مهرانه آخر سر کفشاشو جلو در ورودی مدرسه پیدا میکنه و وقتی کفشاشو میپوشه میفته دنبال همه ما ها!!!مهرانه از پشت سر میدوید و یه جمعیت بیست نفری جلوش میدویدن!!!

و در واپسین ثانیه ها و موقعی که نزدیک بود مهرانه ما رو بگیره زنگ میخوره و هممون متفرق میشیمو نجات پیدا میکنیم!!!

البته هنوزم که هنوزه،وقتی مهرانه اون خاطررو به یاد میاره در چشماش برق شومی ظاهر میشه و اونوقته که ما میفهمیم وقت فراره...

اما خداییش این بازی(راست و جرات)بهترین شیوه واسه گیر آوردن دوستاتتونه،خصوصا وقتی به جای صداقت میگن شجاعت!!!ما این بازی رو به همه شما توصیه میکنیم!

تولد

سلام عرض می کنم خدمت همه ی شما بینندگان محترم برنامه ی ۹۰

اشتباه نکنید من خدای نکرده در بدر نیستم ... ! چه خبرا ؟ حالا سلام به زبان خودم : سلام علیکم و رحمت الله و برکاته ... حال شما ؟ خوفین ؟ خانواده خوبن ؟ خوش میگذره ؟ با معلمان شیرین زبان و خوب مرکز چه می کنین ؟ خب بریم سر اصل مطلباصلن اصل مطلب چی بود ؟ آها !یافتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم ! تشویق ...

تولد بر و بچ گل تیر ماهی ( البته قبلش به افتخار بچه های خردادی کف مرتب) ! البته یه کوچولو دیر شده ! ببخشید یه کوچولو دیر شد البته این آپو مدیون حافظه ی کج و کوله ی فاطی دربدر جون خودمون هستیما ! زحمت کشیدن تولد دیگر دوستان رو به یاد آوردن ... (چون من فقط تولد ساغر ورومینا رو تو اپ قبلی مربوط به تبریک تولد نوشته بودم!)

به افتخارش ...  حالا اولین خل ببخخشید گل خودمون :هانی گوگولو که به گفته ی خودش چاق نیست : تپلهنه بابا ؟ شایدم نه مامان ؟! خب اینم کیک تولدت هانی جون ! فوتش کن ! البته نخوریا ! تو به اندازه ی کافیی تپل هستی عزیزم ! تازه چربی هم داری ...هانیه چربی داره ... حالا یه سوال میپرسم  ... کی چربی داره ؟؟

بعدی صنم گوگول مگولی : از صنم می پرسن اولین چیزی که به ذهنت میرسه رو بگو ، میگه من اصن ذهن ندارم که بهش برسه !

صنم جونی تولد مبارک گلم ایشالله ۲۳۴۰۰۰ ساله شی ! یه فرغون بری چیزی بشی دیگه!

و اما بعدی پرستوی گل خودمون ! تولدت مبارک ! ایشالله ۱۰۰ ساله شی !چرا ۱۰۰ ساله ؟ چون کیک مخصوص ۱۰۰ ساگی واست سفارش دادم !

 خب بعدی نو نو ی گل گلاب ! همون شاعر معروف خودمون دیگه ! البته بیت شعر منو خیلی بد سروده بود ولی همینه دیگه باید تحملش کرد ! خب نونو جون ایشالله پیر شیاینم کیکت :

 

و حالا بچه های مردادی

اولی فاطی جووووووووووون(البته فاطی دربدر نه ها ... فاطی ۲) ! ایشالله تفلدت موبارک باشه !

دومی : هاله جووووووووووون! تولدت مبارک عسیسم ! ایشالله به همه ی آرزوهات برسی

سومی : نگین جووووووووووون ! تو هم ایشالله تولدت موبارک باشه گولم !

 تی جان قوربان !

و برو بچه های شهریور ببخشید که زودتر اپ می کنم می ترسم دیر بشه زودتر بهتره تا دیرتر مگه نه؟

میخوام از یه بچه ی گل و گلاب که تولدش شهریوره شرورع کنم !

معرفی می کنمممممممممممممممممممممممم کیانا کوچولو ! قوز نکن خانوم !

خب دیگه کیانا جون ... تولدت مبارک عسیسم !

ایشالله ۲۳۴۰۰۰۰ ساله بشی جیگرررررررررررررررررررررررررررررررر

و یه گوگولی دیه که شهریوریه ساجده جونی ! تو هم تولدت موبارک  نفس

خب دیگه اینم از این ! به طور خلاصه برای تولد بچه ها آپ کرده ایم ...

معرفی نامه!

میخوام امروز از خونه دوممون بنویسم که ایشالا ویران شه رو سر صاحباش!میخوام یکم توضیح بدم در موردش...اول توضیحات کلی،بعدش جزئیات...!

١.سمپاد:سازمان ملی پرورش اسب ها دونده!که به همت بچه های ما به سمپاک تغییر نام داده که مخفف اینه:سازمان ملی پرورش استعداد های کدر!

وظیفه این سازمان همونطور که از اسمش برمیاد اینه که استعداد پرورش بده!حالا چه نوعیش دیگه به خودشون مربوطه!به ما این فوضولیا نیومده!برای نابودیش صلوات...

٢.فرزانگان رشت:یادمان خیر نامور پروفسور رضا!!!

محلی که درش به پرورش استعداد های کدر از نوع دختر پرداخته میشه.محلی که در اون قوانین حقوق وحوش به راحتی نقض میشه!سازمان ملل متحد بارها تذکراتی به این سازمان که به پرورش گونه های ناب وحوش میپردازه داده ولی عده ای از احشام که در راس قرار دارن این تذکراتو نادیده میگیرن...!

٣.کلاس:اگه کل مدرسرو باغ وحش در نظر بگیریم کلاس همون قفس هایی هستش که درش به پرورش و نگه داری حیوانات میپردازن!مکانی که دانش آموز در اون موظفه هرکاری انجام بده بجز گوش دادن به معلم و درس خوندن و درس یادگرفتن و کلا هر کاری که در جهت پیشرفت علم انجام بشه!لازم به گفتنه که اعمالی مثل رقص،گوش دادن به موزیک خصوصا وقتی دبیر در حال تدریسه،تیکه انداختن به معلم،تقاضای نمره کردن،درس نخوندن و دق دادن دبیران گرامی از جمله اعمال واجب تلقی میشن و اعمالی هستن که بدون اونها راه سعادت طی نمیشه!!!

۴.دفتر مدیر:این اتاقم جزئی از باغ وحش فرزانگانه دیگه...حالا خودتون تا تهش برین و بفهمین کسی که تو این اتاق میشینه چه جور موجودیه!!! 

۵.ناظم:عشقه این ناظمای مدرسه مارو...جلوشون قر بده،برقص،گوشی در آر با هرکی میخوای حرف بزن و خلاصه هرکاری که نباید بکنی رو بکن!هیچ اتفاقی برات نمیفته و تازه!آخر سال به عنوان دانش آموز نمونه ازت تجلیل میشه!

۶.دبیر:دبیر؟؟؟یعنی چی؟؟؟آهان!دوستان از اتاق فرمان اشاره میکنن که همونایی هستن که به ما درس میدن...بله،بله!عرض میکردم خدمتتون!

دبیر کسیه که از جانب ابلیس پلید منصوب شده تا ما رو دق بده!و ما هم مبارزینی الهی هستیم که در راه عدم تحقق اهداف ابلیس گام بر میداریم!

حالا وظیفه دبیر چیه؟اینکه بیاد تو کلاس به ما درس بده،امتحان بگیره،نمره نده و مردم آزاری هایی از این دست!

حالا وظیفه ما چیه؟؟درس نخونیم،دبیرارو اصولا یک شی به حساب بیاریم!انگار که جزئی از تخته ان!تقاضای نمره کنیم،همیشه از دبیرا طلب داشته باشیم انگار که ارث بابامونو خوردن و...

٧.سالن ورزشی مدرسه:استادیوم شهید نیوکمپ رشت!!!

محلی که از اون در هزار پیشامد مختلف استفاده میشه مثلا:مجلس ختم،مجلس عروسی،انتخابات ریاست جمهوری،اجلاس اعضای مجلس خبرگان،تظاهرات روز قدس،نماز جماعت،معرفی مدیریت جدید و ...

٨.دستشویی:همتون میدونین چیه و برای چه کاری استفاده میشه دیگه؟فقط در این حد بگم که این مکان به شدت بهداشتیه به طوری که ویروس هپاتیت هم در این مکان با چشم غیر مسلح دیده میشه!!!! 

بازم ببخشید اگه اونطوری که میخواستین نبود... 

یک خاطره جذاب،شیرین،ناز و مامان...

این خاطره بر میگرده به اردوی۳ سال قبل  فکر کنم یعنی وقتی ما هنوز دانش آموزان بدبخت مدرسه فنچستان فرزانگان بودیم... 

جریان از اینجا شروع شد که تو راه برگشت از دریا مسئولین خسیس مدرسه لطف کردن و برای اولین و آخرین بار مارو مهمون کردنو واسمون بستنی خریدن.البته کم لطفی نکردنو خز ترین طعم ممکنو انتخاب کردن:بستنی قیفی میهن با طعم طالبی!!!

آرمیتی جان از اونجایی که مزاق حساسی  دارن،بستنی رو وا میکنن،یه لیس بهش میزننو میفهمن که طعمشو دوست ندارن!

بعدش آرمیتی بستنی رو میده به دوستمون ساغر که بقیشو بخوره...جونم براتون بگه،ساغر بستنیو میخوره و میبینه که داره بالا میاره(چون قبلا یکی دیگه خورده بودش!!!)بنابراین تصمیم میگیره در راستای حفظ پاکیزگی محیط زیست بستنی رو از ماشین به بیرون پرت کنه.ساغر این کارو میکنه و... 

تا چند دقیقه بعد ارتکاب جرم همه چی آروم بود و ما در صلح و صفا به راهمون ادامه میدادیم که یهو دیدیم یه پراید مشکی در تعقیب ماست و داره اونقدر بوق میزنه که روان همرو متخشخش میکنه.ما هم زدیم کنارو دیدیم که...

دیدیم که چشمتون روز بد نبینه...یه مرده با خشتکی به رنگ سبز از ماشین پیاده شد...

بحث و درگیری بالا گرفتو بعد حرکت ناظم محترممون اومدو پاچه گرفت و گفت:باز چه غلطی کردین بچه ها؟؟؟شلوار مردرو به گند کشیدین!ساغرم در کمال مظلومیت و رنگ عوض کردنو آفتاب پرست بازی میاد میگه که:من از طرف اونی که این کارو کرده معذرت میخوام...شما به بزرگواری ذاتیتیون ما رو ببخشید...من شرمندم... .ناظممون هم در کمال سادگی خر میشه و میره و ما هم تا مدت ها نفهمیدیم که پرتاب کننده مرموز بستنی همین ساغر آفتاب پرست بود!!!

چگونه یک مدرسه را بهم بریزیم!!

سلام بروبکس باحال!!! راستش دیروز داشتم فکر میکردم ما تاحالا چند بار مدرسه رو بهم ریختیم یاد یه خاطره توپ افتادم!!! خاطره بازم راجع به ساغر جون عزیزمه!! 

سه سال پیش . بقول حدیث ما هنوز فنچستان میرفتیم! سه شنبه زنگ تفریح اخر بود و بنده  داشتم اهسته اهسته و دوان دوان در حالی که زیر لب تابستون کوتاهه زدبازی رو زمزمه میکردم،از پله ها بالا میرفتم که ناگهان دیدم من تنها کسی هستم که دارم میرم و بقیه یعنی جمعیت ۴٠٠ نفری مدرسه دارن میان!!! بله تمام ناگهانی تمام مدرسه ریختن تو حیاط. گفتم حتما باز یه عدد جنس مذکر خوشتیپ اومده تو مدرسه که مدرسه بهم ریخته!!!! 

خلاصه با هزار زور و زحمت خودمو به کلاس رسوندم. یکی از بچه ها تو کلاس بود. داشتم خداروشکر کردم که این یکی عقلشو از دست نداده که دیدم نه اینم تعطیله!! داره داد میزنه : ساااااااااااااغر! سااااااااغر مرد!ساااااغرو کشتن! ساغرو بردن باغ رضوان! امشب شب ٧ ساغره! خلاصه همینجوری گفت تا به سالگرد ساغر رسید!!! (البته خدا اون روزو نیاره)....  آخرش فهمیدم ساغر یه چیزیش شده! دوباره دوان دوان و آرام آرام از پله ها پریدم پایین.البته تو راه چیزهایی شنیدم که .... مثلا: 

میدونستی ساغر امتحانشو بد داده خودکشی کرده؟

می گن ساغر حوصله ش سر رفته بود رفت با چاقو یکی رو بکشه و البته به هدف شومش نرسید!

شنیدی میگن گروه مافیا اعلام کرده ساغر یه مهره ی سوخته س؟

آخرین چیزی که شنیدم این بود که پلیس فدرال اومده تا ساغرو ببره زندان آزکابان!!!!!!!(اخه چه ربطی داره؟؟!!!)

بالاخره من رسیدم دم در ساختمون دیدم یه عدد ساغر خونین و مالین دراز به دراز اون وسط افتاده! مستخدم مدرسه هم با دستکش مستراح شویی داره پیشونی خونی ساغرو پاک میکنه!!! بله آمبولانس اومد و ساغرو به اتاق عمل که همون اتاق خانوم مدیر محترم بود انتقال داد!!!!!

یک عمل حساس رو مغز ساغر انجام شد و ما هم خوشحال از این که کلاس رو پیچووندیم رفتیم پشت در اتاق عمل به صف شدیم. ناگهان در وا شد و یکی اومد بیرون. نفسا تو سینه حبس شد.... همه فکر کردن عزرائیل اومده ساغرو ببره....    دیدیم نه بابا ما از این شانس ها نداریم!!! خانوم مدیر بود و گفت: ساغر حالش خوبه!

حالا قضیه چی بود؟؟ ساغر با یکی از بچه های سال پایینی در حال شوخی و خنده بودن .هی این بدو ، اون بدو. این دوست عزیز می دوئه میره تو دستشویی و درو می بنده. والله نمی دونم در کور بود، ساغر کور بود ، نمیدونم چطور شد که ساغر با سر رفت تو در!!!!

بله دیگه این ساغر خانوم ما کلی بلا سرش اومده که الان به اینجا رسیده!!! خب دیگه... ای بابا! داستان تموم شد! دیگه چی میخوایین؟ برین پی کار تون دیگه!!! عجبا...!

دو تا تبریک...متاسفانه با تاخیر...

خب دوستای عزیزم دوباره سلام...

پر چونم دیگه...

تبریک میگم تولد دوتا از اسکل ترین اسکلای مدرسرو!ساغر عزیزم که سردسته اساست!و رومینا جوووونم!ایشالا هر دوتون صد سال سوهان روح ما باشین!

ساغر جان یادم رفت تبریک بگم دیگه!ببخشید!نشور مارو تورو جان هر کی دوست داری!!! به قول انریکه جوووونم:

where ever i go...i won't forget about you

where ever you go...don't you forget about me

راضی شدی؟واست شعرم گذاشتم!

حالا واسه اینکه دیگه غصه نخوری اسرو هم میذارم:

in soft gleaming night of stars,may all your dreams come true

may every star of every night,bring love and joy to you

happy birthday to you

ببین چقدر دوست دارم که اینو بهت دادم!

میخواستم تولد ایکسو با این اس بهش تبریک بگم حیف که باهاش قهر بودم!

بله دیگه...دیگه من برم گم شم...فعلا!

از اینکه نظراتون انقدر زیادن عرق شرم به چهرم میشینه!

............

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سلام

سلام خوبید؟مدرسه رفتید؟ 

دیروز مدرسه اولین روزش بود ولی من نرفتم!!!(اخه به منم میگن دانش اموز؟)خواهرمو بردیم مدرسه بقلی رسوندیم( خواهرم اول راهنمایی)حتی تا تو حیاط مدرسمون تا دفتر مدیرمون هم رفتم ولی کلاس نرفتم برگشتم خونه!الان حوصله ندارم تعریف کنم بعدا میگم 

به شما ها که رفتید خوش گذشت؟ 

اخی میرزاکوچکیا امروز شروع کلاسشونه! 

خواهرم که رفت تو کلاسشون بیشتر بچه های ازرم وگیلانه بودن

سال سوم شدن بابت این کاراشون میخندن اونوقت هی میگن خدا کنه از هم جدانشیم

همین اول بسم الله بچه های ازرم یه جا بچه های گیلانه هم یه ردیف دیگه نشستن وشروع کردن باهم دعوا کردن بچه های ازرم میگفتن ما 23 تا قبولی دادیم وخواهرم اینا هم میگفتن ما 30 تا قبولی دادیم ازرمیا میگفتن ما از یک کلاس 23تا قبولی دادیم ولی شما از 2تا کلاس که خواهرم اینا هم میگفتن نه ما هم 30 تا از یک کلاس قبولی دادیم

این سمپاد عجب ادمیه موقعی که ما کلاس پنجم بودیم 75 نفر بیشتر نگرفت ولی امسال90 نفر گرفت

بی خیاله سمپاد مدرسه ودرس وشقش 

حالا یه سوال 

به نظر شما من خوش شانسم یا بد شانس؟

یک شنبه رفتم کلاس زبان الان 5 ترمه که معلمم یکیه از یه طرف خوبه که تا حالا فعلم نکرده (خب شاید خودم خوب بودم!)از یه طرفم بده از وقتی که اومدم فقط یه معلم رو دیدم!

ولی یه چیزم هست از بس که ما خوبیم دنبالمون هست که یه جا ما رو فعل کنه ولی نمی تونه!!!!!

وای گفتم کلاس زبان امروز 6تا 8 کلاس زبان دارم و9تا 10:30 هم کلاس عربی تازه 4تا5:30 هم کلاس زیست دارم

خیلی روز بدیه

اه

اخه چرا نا امیدین؟

این مطلب مخصوص بچه های سوم ب میرزاکوچکه اونایی که خیلی همدیگه رو دوست دارن 

بچه ها خوبه که شما دوست دارین باهم بمونین 

 نمی دونم شما چرا این قدر نا امیدید همش ایه یاءس میخونین 

اینو همه می دونن ب ای ها باهم میمونن  

اینقدر ناراحت نباشید یه جوری شما حرف می زنید انگار هرکدومتون دارین میرین یه مدرسه دیگه  

 

خوبه حالا تو یه مدرسه هستید  

زنگ تفریح رو که ازتون نگرفتن، گرفتن؟ 

بچه ها مهم نیس باهم تو یه کلاس باشین  یا نه مهم اینه که قلباتون باهم تو یه کلاسه دوستیاتون تا اخر 

  

 عمره  

اینم شعر خودتون ولی از دید +

عجب رسمیه..... 

رسم زمونه......

قصه ی ب ای.....

کارش نا تمومه ......

 چون می رن بروبچ .....

همه به یک کلاس.......

باز م مثل قبلا کرم میریزن ....... 

 همه تو یک کلاس....... 

 خوشحالو خندون .......

شما که الان ناراحتین پس وقتی بخواین  برین دانشگاه چیکا می کنید؟اونجا که دیگه باهم نیستید  

خودتون رو ناراحت نکنید خدا هرچی بخواد همون میشه  

بیشترتون امسال باهم می مونید 

اصلا همتون باهمید!!!!!!