شدم با چت اسیر و مبتلایش*شبا پیغام می دادم از برایش
به من می گفت شانزده ساله هستم *تو اسمت را بگو، من ارین هستم
بگفتم اسم من هم هست هاله * ز دست عاشقی صد داد و بیداد
بگفت ارین ز موهای کمندش * کمان ِابرو و قد بلندش
بگفت چشمان من خیلی فریباست* ز صورت هم نگو البته زیباست
ندیده عاشق زارش شدم من* اسیرش گشته بیمارش شدم من
ز بس هرشب به او چت می نمودم* به او من کم کم عادت می نمودم
در او دیدم تمام آرزوهام* که باشد همسر و امید فردام
برای دیدنش بی تاب بودم * زفکرش بی خور و بی خواب بودم
به خود گفتم که وقت آن رسیده* که بینم چهره ی آن نور دیده
به او گفتم که قصدم دیدن توست * زمان دیدن و بوییدن توست
ز رویارویی ام او طفره می رفت* هراسان بود او از دیدنم سخت
خلاصه راضی اش کردم به اجبار* گرفتم روز بعدش وقت دیدار
رسید از راه، وقت و روز موعود * زدم از خانه بیرون اندکی زود
چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت * توگویی اژدهایی بر من آویخت
به جای ارینه ناز و فریبا * بدیدم زشت رویی بود آنجا
ندیدم من اثر از قد رعنا * کمان ابرو و چشم فریبا
مسن تر بود او از پدر من * بشد صد خاک عالم بر سر من
ز ترس و وحشتم از هوش رفتم * از آن ماتم کده مدهوش رفتم
به خود چون آمدم، دیدم که او نیست * دگر آن ارینه بی چشم و رو نیست
به خود لعنت فرستادم که دیگر *نیابم با چت از بهر خود دوست
بگفتم سرگذشتم را به «هانی » * به شعر آورد او هم آنچه بشنید
که تا گیرند از آن درس عبرت * سرانجامی ندارد قصّه ی چت
با مجموعه ی وسیع سایتهای ما در ارتباط باشید:
بزرگترین دایرکتوری سایتهای ایرانی:
http://passlink.blogfa.com
عشق و زندگی:
http://love-venus.mihanblog.com
امنیت رایانه و اینترنت:
http://amniyat.vcp.ir
دانلود کتاب های الکترونیکی رایگان:
http://ebookcomputer.iranblog.com
فروشگاه اینترنتی إند-ایکس
http://ende-x.mihanblog.com
فروشگاه اینترنتی گلچین شاپ
http://golchinshop.com
سلام خیلی عالی بود
اگه اجازه بدید تو وب خودم این پست رو قرار بدم
منبعش رو ذکر میکنم
چون جریان مشابهی دارد دوستم