چگونه یک مدرسه را بهم بریزیم!!

سلام بروبکس باحال!!! راستش دیروز داشتم فکر میکردم ما تاحالا چند بار مدرسه رو بهم ریختیم یاد یه خاطره توپ افتادم!!! خاطره بازم راجع به ساغر جون عزیزمه!! 

سه سال پیش . بقول حدیث ما هنوز فنچستان میرفتیم! سه شنبه زنگ تفریح اخر بود و بنده  داشتم اهسته اهسته و دوان دوان در حالی که زیر لب تابستون کوتاهه زدبازی رو زمزمه میکردم،از پله ها بالا میرفتم که ناگهان دیدم من تنها کسی هستم که دارم میرم و بقیه یعنی جمعیت ۴٠٠ نفری مدرسه دارن میان!!! بله تمام ناگهانی تمام مدرسه ریختن تو حیاط. گفتم حتما باز یه عدد جنس مذکر خوشتیپ اومده تو مدرسه که مدرسه بهم ریخته!!!! 

خلاصه با هزار زور و زحمت خودمو به کلاس رسوندم. یکی از بچه ها تو کلاس بود. داشتم خداروشکر کردم که این یکی عقلشو از دست نداده که دیدم نه اینم تعطیله!! داره داد میزنه : ساااااااااااااغر! سااااااااغر مرد!ساااااغرو کشتن! ساغرو بردن باغ رضوان! امشب شب ٧ ساغره! خلاصه همینجوری گفت تا به سالگرد ساغر رسید!!! (البته خدا اون روزو نیاره)....  آخرش فهمیدم ساغر یه چیزیش شده! دوباره دوان دوان و آرام آرام از پله ها پریدم پایین.البته تو راه چیزهایی شنیدم که .... مثلا: 

میدونستی ساغر امتحانشو بد داده خودکشی کرده؟

می گن ساغر حوصله ش سر رفته بود رفت با چاقو یکی رو بکشه و البته به هدف شومش نرسید!

شنیدی میگن گروه مافیا اعلام کرده ساغر یه مهره ی سوخته س؟

آخرین چیزی که شنیدم این بود که پلیس فدرال اومده تا ساغرو ببره زندان آزکابان!!!!!!!(اخه چه ربطی داره؟؟!!!)

بالاخره من رسیدم دم در ساختمون دیدم یه عدد ساغر خونین و مالین دراز به دراز اون وسط افتاده! مستخدم مدرسه هم با دستکش مستراح شویی داره پیشونی خونی ساغرو پاک میکنه!!! بله آمبولانس اومد و ساغرو به اتاق عمل که همون اتاق خانوم مدیر محترم بود انتقال داد!!!!!

یک عمل حساس رو مغز ساغر انجام شد و ما هم خوشحال از این که کلاس رو پیچووندیم رفتیم پشت در اتاق عمل به صف شدیم. ناگهان در وا شد و یکی اومد بیرون. نفسا تو سینه حبس شد.... همه فکر کردن عزرائیل اومده ساغرو ببره....    دیدیم نه بابا ما از این شانس ها نداریم!!! خانوم مدیر بود و گفت: ساغر حالش خوبه!

حالا قضیه چی بود؟؟ ساغر با یکی از بچه های سال پایینی در حال شوخی و خنده بودن .هی این بدو ، اون بدو. این دوست عزیز می دوئه میره تو دستشویی و درو می بنده. والله نمی دونم در کور بود، ساغر کور بود ، نمیدونم چطور شد که ساغر با سر رفت تو در!!!!

بله دیگه این ساغر خانوم ما کلی بلا سرش اومده که الان به اینجا رسیده!!! خب دیگه... ای بابا! داستان تموم شد! دیگه چی میخوایین؟ برین پی کار تون دیگه!!! عجبا...!

نظرات 3 + ارسال نظر
ساغر شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:42 ق.ظ

عالی بود ولی باس یذره اکشن تر بیانش میکردی!مثن اینکه مدیر و ناظم محترم چطو بعد بخیه ها باز میخواستن منو جر بدن!راسی من و اون سال پایینی دعوامون شده بود اونم رف اون تو درم بست که من دسم بش نرسه!وااا ی...یهوهمه جا سرخ شد...هنوز بو خونش تو دماغمه!جوووووون...

Hala dg bb saghar jooni ap kardam dafehay dg say mikonam akshentar benevi3am khob shod?
Chon joon ouno ghasam khordi bavar kardam!(vali bad az 2sal boosh to dameghete!!)

ساغر شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:51 ق.ظ

میگم آخه تو خجالت نمیکشی؟
خدایی من نبودم باس این وبو تعطیل می کردیا!

na saghar joon
ino ra3 migi age to nabudi in veb bud
.
.
.
shokhi kardam
in veb nabud

محمدحسین شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 ق.ظ


اخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
پس داشت شربت شهادت می نوشید!

are dg
bichare ba oun pash

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد